در این مطلب به سراغ چند شغلی که با حضور در سینما محبوب شدهاند رفتهایم.
سحر دولتشاهی این روزها با شمایل یک تراپیست در ذهن مخاطبان نقش بسته. تراپیستی که نسبت به بیمارش کششهای عاطفی را احساس میکند و همین هم باعث ایجاد حواشی برای سریال نسبتا موفق «افعی تهران» شده. به هر حال با مرور فضای مجازی، علایق مردم را نسبت به این شغل میتوان متوجه شد. به نمایش گذاشتن موفق یک شغل در مدیومی مثل سینما یا تلویزیون به قدری تاثیرگذار است که آینده شغلی افراد را تحت تاثیر قرار میدهد و در واقع به علایق نسل جوانتر جهت میدهد.
برف روی کاجها / استاد موسیقی
رویای برف روی کاجها (مهناز افشار) پیانو را در حاشیه یک زندگی به ظاهر آرام به شاگردانش آموزش میدهد. نمایشی از آموزش یک ساز به صورت خصوصی در سکوت خانهی علی و رویا. او البته متحمل اتفاقات تلخی از سوی همسرش میشود اما همین ساز به مثابه یک عنصر باطراوت در فیلم، علاقه را تقویت میکند. حضور باشکوه موسیقی در کنار عشقی به گِل نشسته. زندگی گاهی اوقات همین است.
به رنگ ارغوان / مامور امنیتی
خب حاتمیکیا کلا عادت دارد به سمت امنیت و مسائل این چنینی برود و البته که «به رنگ ارغوان»، چهار سال هم توقیف بود. او در آژانس شیشهای و ارتفاع پست نیز چنین شمایلی را به نحو دیگری به تصویر کشیده بود. اما به رنگ ارغوان تلاشی برای راه یافتن به ابعاد عاطفی و لایههای پنهانی یک انسان است. حاتمیکیا، هوشنگ (حمید فرخنژاد) را با ظرافتی خاص به تصویر کشیده و از یک مامور امنیتی یک قهرمان ساخته است.
مهمان مامان / داروسازی
«مهمان مامان» روایت دلنشین همدلی در نگاه داریوش مهرجوییست که پس از دو دهه دیدنش هنوز تازگی دارد. امین حیایی در این فیلم نقش دانشجوی داروسازی را دارد که در یکی از اتاقهای اجارهای خانه (لوکیشن اصلی) زندگی میکند. صحبتهای فلسفی میکند و آرزویش این است تا مادهای اختراع کند که افراد را با وجود همه مسائل مشکلات بتواند شاداب و سرزنده نگه دارد. شمایل یک دکتر با موهای نسبتا بلند و آن عینک خاص که اصلا شاید جوانهای اوایل دهه هشتاد را قلقلک میداد تا به سوی داروسازی بروند. البته شغل کمدرآمدی هم نیست!
رگبار / آموزگار
موردِ بیتکرار این فهرست، آقای حکمتی، معلم نگونبختی که هیچکس تنهاییاش را درک نکرد، از همان سکانس اول ورود به آن محلهی پیچیده، همه میخواستند یقهاش را بگیرند، آقای حکمتی عاشق عاطفه شده بود، اما آقای مدیر میخواست بخت دخترش را با آقای حکمتی باز کند. آقای حکمتی در ملغمهای از ترس و احتیازط و شرم و خواستن گیر کرده بود، آن نمای ماندگاری که کنار پروانه معصومی نشسته بود، همچنان از نماهای ماندگار سینمای ایران است. فنیزاده مثل همان سالهاست، تکرارنشدنی و حسرتبرانگیز.
بادیگارد / بادیگارد
میشود فیلم حاتمیکیا را شعارزده دانست، حتی میشود حیدر ذبیحی این فیلم را هم کمی غیرقابل باور تلق کرد، اما خب مثل حیدرها زیاد بودهاند، آدمهایی که تا پای جان پای اعتقادش ایستادند و نگذاشتند روزگار روی باورهایشان تَرَک ایجاد کند. بادیگاردِ فیلم بادیگارد با بازی پرویز پرستویی مطمئنا در خاطر سینمادوستان خواهد ماند، اصلا ذات این که مهمترین کاراکتر فیلمت را به یک بادیگارد اختصاص بدهی، اتفاق ویژهای بود و هنوز هم هست.
پارتی / روزنامهنگاری
فیلم پارتی میخواهد جسورانه باشد. از بازداشت و کتک خوردن نویسنده مطبوعات میگوید و حتی به ماجرای سوءقصد سعید حجاریان نگاه دارد که در فیلم اما نافرجام نیست. حتی با پیش کشیدن پای فرزند شهید مطبوعاتی، از انقلاب نسل تازه حرف میزند. در واقع پارتی نمایش به اندازه دنیای روزنامهنگاران است و روزنامهنگارانی چون امین حقی (علی مصفا) که به بهای حقیقت جانشان را کف دستشان میگذراند.
متری شیش و نیم / پلیس
به تصویر کشیدن پلیس در سینمای ایران، فراز و نشیبهای خاص خودش را دارد. اما سعید روستایی، پلیس قصه (پیمان معادی) را برای ریشهکن کردن یکی از قطبهای پخش مواد مخدر کاشته و صمد، قهرمان داستانش کلا در مقابل هیچ چیزی سست نمیشود. تلاشهای ناصر خاکزاد (نوید محمدزاده) برای تطمیع صمد هیچ فایدهای ندارد. صمد، خاکیترین پلیسیست که سینمای ایران تاکنون به خود دیده. ماموری کهه قلبش برای مردمش میتپد.